۱. دادن بورسیه به دانشجویان خارجی تو یه دانشگاه، باعث میشه که دید سایر دانشجوها و جامعه دانشگاهی به اون دانشگاه بهتر شه و روند بینالمللی international شدن اون دانشگاه راحت تر طی شه. اغلب دانشگاههای ایتالیا یا اروپا هم بیشتر به دلیل غیر انگلیسی بودن زبان تدریس و سیستم آموزشی نتونسته بودن مثل دانشگاههای رقیب آمریکایی، کانادایی یا انگلیسی مطرح باشن. به همین خاطر نیاز داشتن که با سرعت بیشتری روند بینالمللی شدن رو دنبال کنن.
۲. اتحادیه اروپا به دانشگاههایی که دانشجوی خارجی داشته باشن کمک بیشتری میکنه و پروژههای بیشتر و بهتری رو به اون دانشگاه واگذار میکنه چونکه معمولا پروژههایی که تو گروههای international انجام شه، بهتر جواب میده و به روز تر هستش. ضمن اینکه بودن دانشجوی خارجی (از هر کشوری) تو یه دانشگاه باعث میشه محیط درس و دانشگاه، طراوت بیشتری بگیره و دانشجوهای خود اون کشور هم واسه اینکه پیش خارجیا کم نیارن تلاش بیشتری کنن.
۳. داشتن دانشجوی زیاد دکترا باعث اعتبار بیشتر اون دانشگاه هستش و باعث میشه تیمهای تحقیقاتی قویتری تشکیل شه و پروژههای بزرگتری رو از اتحادیهٔ اروپا یا شاید از همون کشورهای بیچاره که دانشجوی خارجی اومده، جذب کنن و دانشگاه درآمد زیادی از این راه کسب کنه.داشتن دانشجوی دکترا باعث میشه مقالات علمی و اخترات زیادی هم به اسم اون دانشگاه تو دنیا منتشر شه که اعتبار دانشگاه رو بالاتر و بالاتر می بره.
۴. اعتبار دانشگاه که بالا بره، باعث میشه "مدرکی" که دانشگاه به فارغ التحصیلاش میده اعتبار بیشتری داشته باشه. این خودش باعث میشه که سالهای بعد، همون دانشگاه دانشجوهای ممتازتری رو جذب کنه و یا حتی اگه بورسیه هم نده، خیلیها هستن که به خاطره همون مدرک حاضر باشن به دانشگاه شهریهٔ زیادی بدن و تحصیل کنن.
۵. بورسیهٔ دکترا که در اروپا معمولاً بین ۱۰۰۰ تا ۲۰۰۰ یورو هستش، بسته به کشور محل زندگی، معمولاً کفاف زندگی یه نفر رو میده و بیشتر یا همش صرف مخارج زندگی در اونجا میشه یعنی دوباره به خود اون کشور بر میگرده و اقتصاد اون کشور رو میچرخونه. یعنی از نظر اقتصاد ملی اونا هیچی از دست نمیدن.
۶. این کشورا بدون اینکه هزینهای صرف تربیت نیروی کار ماهر یا محقق بکنن، با یه مقدار بورسیه و دادن یه "مدرک" یه محقق رو سالها در اختیار دارن و از تمام وقت اون و همهٔ ایدهها و راه حل هاش واسه پیش بردن پروژه هاشون استفاده میکنن. یه دانشجو که به خارج میاد، چونکه از محل زندگیش دور میشه و همهٔ لینک هاشو از دست میده، تنها میشه و وقت بیشتری داره که ناچارا اونو در دانشگاه میگذرونه و ناخوداگاه کاراییش یا همون productivity به نفع اون کشور میره بالا.
۷. از نظر فرهنگی، وقتی یه دانشجو ۳-۴ سال تو یه کشوری زندگی میکنه، کم کم، رفتار هاش و طرز تفکرش شبیه مردم اونجا میشه و ناخوداگاه اون فرهنگو بین هم وطنهای خودش تبلیغ میکنه. این شخص تو کشور خودش هیچوقت از اون کشور بد نمیگه و همیشه جنبههای مثبت اونجا رو به هموطن هاش میگه. چرا؟ چونکه نمیخواد هموطن هاش فکر کنن که اون داره تو یه جای سطح پایین زندگی میکنه. در حالی که در واقع هر جامعه ای دارای مشکلات خودش هست. از دید کشور های بدبخت بیچاره کلا "خارج" بهشت به نظر میاد.
۸. معمولا چونکه پروژههای مهم و به روز، توسط افراد زیادی انجام میشه، به یه نیروی خارجی فقط یه قسمت کوچیک پروژه رو میدن که روش کار کنه. اون کارمند یا محقق به کل پروژه احاطه نداره که بتونه اطلاعات اون تکنولوژی رو به کشور خودش وارد کنه و یه رقیب واسه اون دانشگاه یا شرکت شه. تو بعضی موارد حتی اجازه نمیدن که راجع به بعضی از تحقیقات تو تز دکترا چیزی نوشته شه. تو اروپا امنیت تکنولوژی شون خیلی قویه. از محقق به عنوانه یه کارگر استفاده میشه. هیچوقت اجازه نمیدن که یه خارجی رشد کنه و قسمتهای مهم پروژه رو انحصاراً دست خودش بگیر. تو اینجور موارد زود ازش میخوان که اطلاعاتش رو با بقیه (که حتما تبعه اون کشور هستن) تقسیم کنه یا به قول خودشون transfer knowledge کنه.
۹. ضمن اینکه تجهیزات پیشرفته ای هم واسه پروژههای بزرگ لازمه که هزینهٔ بالایی داره و اون کشور بیچارهه به دلیل فقر اقتصادی و فرهنگی، این هزینه رو نمیکنه که اون تجهیزاتو خریداری کنه و تحقیقاتی رو راه اندازی کنه تا به اون تکنولوژی دست پیدا کنه. در نتیجه مجبور میشه همیشه محصولات اون تکنولوژی رو به بهای گزاف وارد کشور کنه. تازه، اگه هم بخواد اون تجهیزات رو خریداری کنه که بتونه تحقیقات کنه و تولید کنند تکنولوژی بشه، اون کشورها، اصلا این تجهیزات پایه رو بهش نمی فروشن و به عناوین مختلف فروش تجهیزات پیشرفته حتی صلح آمیز رو تحت تحریم قرار میدن. چونکه میترسن ما بتونیم تکنولوژی تولید کنیم و بازارشونو کساد کنیم.
No comments:
Post a Comment