13 September 2009

اقامت در ایران و بازگشت به ایتالیا

حضور یک ماهه ما در موطن خود بدون اتفاقی قابل ذکر به پایان رسید. همان برنامه هایی را در مورد دختران معرفی شده دنبال کردیم که سالهای قبل دنبال می کردیم که باعث شد هیچ گونه مسافرتی نرویم و حسرت الموت و کاشان و یزد همچنان بر دلمان مانده. این بار دوستان و اقوام بیشتری را ملاقات نمودیم و در مهمانی هایشان شرکت می جستیم. اکثر شب ها در آبمیوه چهار فصل پلاس بوده و بقدری آب طالبی و هویج بستنی نوشیدیم که تا یک سال بسمان باشد. گاهی هم یواشکی کباب یا هندوانه خریده و در باغستان های اطراف میل می نمودیم. ماه رمضان زودتر از هر سال فرا رسیده بود و روزی بیش از دو وعده به ما غذا نمی دادند ولی با این حال گرسنگی بر ما غلبه نمی کرد!
یک ماه به سرعت سپری شد و من و کاپتا شبانگاهان سوار بر تخت روان بر فرودگاه و از آنجا طبق نقشه زیر بر استانبول فرود آمدیم. پس از ساعت ها انتظار در فرودگاه استانبول مطلع شدیم که پرواز بعدیمان به مقصد باری Bari  در جنوب ایتالیا کنسل شده و به تبع آن پرواز باری به میلان هم غیر قابل رسیدن بود. شب شده بود به مرکز شهر استانبول رفته و در هاستلی اغول بیتوته نمودیم و بعد از زیر و رو کردن اینترنت بلیط برلین را خریداری نمودیم که از آنجا به میلان برویم. بعد از ظهر فردا نیز به دیدن موزه باستان شناسی استانبول رفتیم که در نوع خود کم نظیر بود بطوریکه هر چه نگاه می کردیم به آخرش نرسیدیم و وسط راه انصراف داده و به هاستل بازگشته و وسایلمان را برداشتیم به سمت فرودگاه روانه شدیم. اندی بعد در برلین بودیم. از آنجا که برلین را قبلا دیده بودیم مایل نبودیم به داخل شهر برویم. در فرودگاه بیتوته نمودیم و با رایان ایر که از پرواز های ارزان می باشد به میلان رفتیم. قبلا همین مسیر را با 5 یورو از برلین به میلان رفته بودیم اینبار با 100 یوروی ناقابل چونکه پرواز را از مدت ها قبل رزرو ننموده بودیم بلکه همان دیروز در استانبول ابتیاع نموده بودیم.
میلان در سکوت و خلوت آخر هفته به سر می برد. ما هم یواشکی به خانه خزیدیم که رمضان را در اینجا هم ادامه دهیم. من در میلان به آماده نمودن غذا در هنگام سحری وقتی همه خوابند علاقه خاصی دارم و از آن بیش از قسمت های دیگر ماه رمضان لذت می برم . اگرچه غذاهای خوشمزه ای طبخ نمی کنم، کاپتا هم به غذا اعتراضی نمی کند.





Kapta swallowing water melon with his nose!





6 comments:

مهدی عسگری said...

امیدوارم حسابی بهتون خوش گذشته باشه
البته به من که وقت نرسید ببینمتون ، ولی احتمال زیاد دفعۀ بعد در میلان همدیگه رو ببینیم!
حالا گفتی چهارفصل ، خواستم بگم یکی از دو شریک این مغازه ، پدر خانم منه!
(گفتم به غیر از محسن ربی یه کانکشن دیگه هم بینمون باشه)
موفق باشید
مهدی عسگری (دراکولا نه ، اون یکی)
م

SunnyNight said...

salam mehdi jan,
rastesh kheili doos dashtim ke iran bebinimet vali joor nashod, yani yek kami vaghte shoma mahdood bood va ma ham saremon sholoogh...
be har hal ishala Milan bebinimet va hamontor ke be mohsen goftam age soali chizi dashti hatman email befrest. ma dar khedmatim :)

P.s. rasti pedar khanome shoma ooniye ke varzeshkare?
ye bar ma ba doost haye khareji rafte boodim pishesh, kheeeeeili ghashang englisi sohbat mikard KAFEMOON BORID :)))

مهدی عسگری said...

ممنون از لطفت
تمام سعی ام بر اینه که از فوریۀ امسال بیام میلان ، امیدوارم مشکلاتی پیش نیاد که برنامه ام رو خراب کنه
نه ، پدر خانوم من اون یکیه: اون که سر به زیر و ساکت تره
:D

rabbi.prof said...

مهدی اوه دهنم آب افتاد تو چی؟

آب یخ و آب تنی و قارپوز، ادامه در کومو تو ساحل،
مهمون ما خواهید بود
یا غلی

rabbi.prof said...

راستی میتونی این مهدی رو مهدی عسگری صفر
و اون یکی رو مهدی عسگری1
بنامیم

SunnyNight said...

rasti jadidan too como ye ja peida kardim ke mishe kabab pokht :)
ghable august ham jatoon khali raftim 1 bar oonja.
ishala oonja mirim halesho mibarim!

felan berid donbale karatoon va age soali dashti email konid.

Good Lucks!