25 February 2010

جهنمی

ای جهنمی!
یادت میاد یه روزایی بود که تازه از جهنم برگشته بودی و فکر می کردی دیگه به هیچ کس نیازی نداری. فراموش کرده بودی اصلا برای چی افتاده بودی جهنم. دورانی رو به تنهایی و در نفرت سپری کردی. دست روزگار تو رو کنار آدم های دیگه ای قرار داد اما تو با قلبی پر از نفرت به سمتشون رفتی. مغرورِ مغرور بودی و حرف های هیچ کسی آبت نمی کرد. طبق رسم ناجوانمردانه ی دنیا، همین غرورت موجب جذابیتت می شد و اطرافیانتو به خودت وابسته می کردی و خودت هیچ حسی بهشون نداشتی و خودتو بالاتر از اونا می دونستی. داشتی انتقام جهنم رفتنت رو از آدم های دور و برت می گرفتی. کسایی که شاید هدفشون آزار تو نبود. ناخواسته اینقدر سنگدلی می کردی که طرف مقابلت کوتاه میومد و دلش آب می شد، تو  همچنان تا اونجایی پیش می رفتی که اشک طرف مقابلت در میومد ولی تو با بی خیالی همچنان مغرورانه می تاختی. آخر سر هم طرفت رو به خدا می سپردی
و احساس پیروزی می کردی در حالیکه اون اشک می ریخت و شاید هم در دل آهی می کشید. شاید اون موقع اصلا باورت نمی شد که افکار آدم هایی که دلشونو شکوندی ممکنه در زندگیت تاثیر منفی داشته باشه... من هم باورم نمی شد.
روزگار گذشت، بالاخره روزی رسید که تو خودت دوباره جای کسی قرار گرفتی که قراره وابسته بشه. سعی کردی مغرور باشی اما نتونستی. خواستی هیچ حسی بهش نداشته باشی اما نتونستی. سعی کردی بهش فکر نکنی اما همه فکرت اون شده بود. آروم آروم مثل آب که تو دل صخره ها نفوذ می کنه، تو دل تو رسوخ کرد و تو نه تنها مقاومت نکردی بلکه بهش اجازه دادی تمام ذهنتو هم تصاحب کنه.
 تو دام کسی افتادی که مغرورتر از خودت بود، از همون جنس غرور خودت، از همون جنس غرور کاذب... و تو شیفته غرورش شده بودی... کسی که پا به پا، تو رو با خودش برد، فکر می کردی که داری باهاش تو بهشت قدم می زنی اما غافل از اینکه داره به سمت یه پرتگاه دیگه می بَرَدت. عاقبت با دستای ملوسش تو رو هم به قعر جهنم دیگه ای پرتاب کرد
و تو اینو وقتی فهمیدی که داشتی دوباره سقوط می کردی. البته خیلی ها اینو هیچوقت نمی فهمن. طبیعت با ظرافت همون کاریو باهات کرد که تو ناخواسته با بقیه کرده بودی. به همین سادگی تاوان بی پروا تاختنت رو دادی و بایستی مزه تلخ انتقام طبیعت رو دوباره بچشی...
ای جهنمی! این دومین باریه که داری می ری جهنم، وقت زیادی نمونده، کی آدم می شی ... 



24 February 2010

Slovenia

از قضای روزگار یک روز پلی تکنیکو تعطیل شد. البته باقی بر و بچ PhD به آفیس هاشون آمده بودند ولی گروه گابریله که شامل من و کاپتا و روبرتو و نیما می شه، جمعه رو دودریدیم و من و کاپتا و نیمای بابا به اسلوانیا و بقیه بر و بچ به لانه هاشان خزیدیند. اسلوانیا کشوری است کوچک که در شمال شرقی ایتالیا واقع شده و بقدری کوچک است که در آنجا فاصله 30 کیلومتر فاصله ای دور محسوب می شود.
سفر خود را با ارابه ای تندرو از میلان شروع نمودیم ولی بقدری باران تند می بارید که ای بسا ماشینمان تبدیل به قایق شده بود. یکی از خصوصیات خوب بسیاری از کشورهای اروپایی این است که در هنگام روز هم چراغ های ماشینشان را روشن می کنند و این باعث می شود که بهتر می بینند و همدیگر را کمتر به هلاکت می رسانند.
عصرگاهان به شهر Trieste رسیدیم و در باران دوری در شهر زده و سر ارابه را کج نمودیم به سمت اسلوانیا. نفهمیدیم کی از مرز رد شدیم و تنها از روی SMS هایی که به خاطر تغییر سرویس موبایل دریافت کردیم، فهمیدیم که احتمالا وارد خاک این کشور فسقلی شده ایم. بعد از نیم ساعت به پایتخت اسلوانیا یعنی Ljubljana شدیم. اگرچه تلفظ اسم این شهر به نظر غیر ممکن می رسد اما خود سکنه محلی آنرا "لوبیانا" می خوانند. شهر کوچکی که 300000 جمعیت داشته و ساختمان بلند ندارد.
بر قوچ coach خود فرود آمده و شب را در آنجا خوابیدیم. روز دیگر از قلعه محقر لوبیانا بازدید کرده و نهار را در رستورانی که هاستمان در آنجا کار می کرد میل نمودیم. بعد از ظهر هم به شهر بلد Bled که دارای دریاچه ای رومانتیک و قلعه ای بسیار زیبا در بالای صخره ای مشرف به دریاچه می باشد، رفتیم. شباهنگام به باری رفتیم که دکور عجیبی داشت و کاپتا قبل از ورود طوری حیران شده بود که دست مرا ول نمی کرد. از در و دیوار این Bar اسکلت می بارید و اسکلت ها بقدری طبیعی بودند که فکر می کردی از قبرستان فرار کرده اند و در این بار لانه کرده اند.
فردا روز هم به قلعه ای در نزدیکی شهر Postojna که پوستونیا خوانده می شود رفتیم و عصرگاهان در اتوبان های اسلوانیا و ایتالیا قل خورده و به میلان رسیدیم. من و کاپتا در این سه روز بقدری رانندگی نمودیم که تمام عقربه های ماشین به انتها رسیدند و ماشین گل آلود و پهن شده را به پارکینگ فرودگاه لیناته میلان بازگرداندیم. به عبارتی دیگر در این سفر فقط عوارضی اتوبانمان 55 یورو شد...


Rainy weather...


Trieste





Ljubljana

Ljubljana Castle





Bled




Bled village view from the castle



Skeleton bar!




Castle near Postojna










New group of travellers