زندگی در EMU
صبح که از خوابگاه می زنی بیرون پس از برداشتن چند قدم با چهره های متفاوتی روبرو میشی: یکی موهاشو خفن اصلاح کرده. یکی اونقدر چاقه که از در رد نمیشه! یکی رو گوش و دماغش از اون بیلبیلک های براق وصل کرده و یکی هم پیراهنش اونقد کوتاهه که هی سعی می کنه بلوزشو بکشه رو نافش! به هر حال هر جور موجودی که بخوای اینجا هست. هر از چندگاهی هم یه ماشین از ته خیابون میاد جوری که با صدای بیسش همه جا رو میلرزونه و اصولا بایستی تو پیاده رو باشی تا نفرستدت هوا. البته به عابرهای روی خط عابر احترام ویژه ای قائلن و فقط موقعی بوق میزنن که بخوان راهو به اون یکی ماشین تعارف کنن.
تو این دانشگاه همه معمولا جفت جفت راه میرن و با زبون های زنده دنیا هی واسه هم چرت و پرت بلغور میکنن. من و مهدی هم با هم راه میریم و به زبون شیرین فارسی در مورد گونه های مختلف این موجودات صحبت می کنیم. مهدی با اینکه هنوز یه هفته نیست اینجاییم، می تونه از طرز راه رفتن از 100 متری تشخیص بده طرف ایرونیه یا نه!!!
در آینده ی نزدیک راجع به دخترهای ایرونی اینجا می نویسم. دخترهایی که eye catching هستن... فعلن ذهنتونو خراب نکنین.
No comments:
Post a Comment