سلام.
من محسن هستم و تو این وبلاگ با رنگ آبی می نویسم. ببخشید اگه ییهو مطلب تکراری یا مطالب خسته کننده نوشتیم. این وبلاگ در مورد مسافرت من و مهدی به قبرسه که خیر سرمون برای تحصیل اومدیم اینجا.
خوب، با هر سختی و اعصاب خوردکنی که تو هفتاد خوان خروج از کشور برای اونایی که سربازی نرفتن وجود داشت ما دوشنبه 12/2/2006 از ایران زدیم بیرون. هم اکنون در قبرس هستیم و داریم از آب و هوای اینجا که شبیه شمال ایرونه فیض می بریم. اینجا هم آسمون آبی رنگه اما زمینش رنگ های دیگری نیز داره! هنوز احساس تو خارج بودن به من دست نداده ولی یه خورده به مهدی دست داده!
رفتار ترک ها و عموما بقیه دانشجوها با ایرانیا خوبه و اونطور که قبلا براش آماده شده بودیم نیست ( نمیدونم چرا) فقط بایستی مواظب ایرانیای اینجا باشیم که به عناوین مختلف ازمون پول زیادی نگیرن: من از بیگانگان هرگز ننالم ...
اینجا با کم شدن سرما لباس ملت هم کم میشه که از این اصل برای آموزش نسبتها توی ریاضی استفاده میشه!!!
ما هنوز اساسی از دانشگاه خارج نشدیم تا ببینیم خرای قبرسی چه فرقی با بقیه خرا دارن!!! اما اینجور که مشخصه حداقل بایستی به بزرگی اسب باشن! چون بعضی از این دانشجوهای دختر قبرسی که میان از کنارمون رد شن من احساس می کنم میتونن حداقل مهدی رو یه جا ببلعن از بس هیکلن پس وای به حال خراش! البته مهدی هم کم موجودی نیست 180 سانت قدشه! در هر صورت این اون چیزی هست که من تا حالا مشاهده کردم (از بس سر به زیرم!) و برای شما می نویسم تا چاپار تندرو این قصه رو برای شما بیاره.
No comments:
Post a Comment