سفر به ایتالیا (قسمت سوم)
فردا سوار ماشین پروف شدیم و رفتیم سمت یه رستوران سنتی. قبل اینکه غذا بخوریم از من سوال کردن که گوشت خوک (Pork) که نمی خوری؟ من هم جواب سر بالا دادم و بیف و برنج که غذای رایجی تو ایتالیاست آوردن. من شنیده بودم غذا خوردن ایتالیایی ها طول می کشه ولی نه دیگه سه ساعت و نیم! و در این سه و نیم ساعت غذا، دسر و قهوه ایتالیایی خوردیم و در مورد هر موضوعی که به ذهن برسه صحبت کردیم. زبان انگلیسی اونا هم تعریفی نداشت و هی فکر میکردن من خفنم. یه سگ هیکلی هم رفته بود زیر میز هی پای منو لیس میزد! نمی دونست من با سگ جماعت رابطه خوبی ندارم!
فردا صبح پریدم بالا، صبحونه خوردم، بند و بساطمو جمع کردم و رفتم دانشگاه پلی تکنیکو. یه خورده با پروفسور راجع به پروژه صحبت کردیم بعدشم رفتیم ناهار. طبق معمول ( No pork, No alcohol, no smoke ) یه ساندویچ بیف سفارش دادیم. اون بیچاره ها هم مثل من کوکاکولا سفارش دادن و در اینجا بود که من آنها را به راه راستین رهنمون شدم!
مصاحبه یا همون امتحان برگزار شد و خب من قبول شدم و دیگران که همش یه نفر بود و از انگلیس PhD داشت مردود شد. بعدش هم رئیس دانشکده و پروفسور امکانات دانشگاه رو به من نشون دادن که شامل دستگاههایی می شد که مال قبل از جنگ جهانی بود و وقتی ازشون پرسیدم اینا ساخت آلمانه؟ گفتن نه نه ساخت ایتالیاست من هم گفتم Very Good و اونا حال کردن!
به هر حال غزل خدافظی رو خوندیمو من یه راست رفتم ایستگاه مرکزی که روانه فلورنس شم. 2 ساعت راه بود و بلیطش هم خیلی ارزون: 26 یورو! ( دم ایران گرم. با 26 یورو حداقل 15 بار میشه رفت تهران!)
میلان شهر باحالیه. میخوان تا سال 2015 منبع انرژی زندگی در جهان بشه! پر از دزد و کلاه برداره. وقتی چراغ عابر قرمزه اگه ماشین نیاد همه میریزن از خیابون رد میشن. ساختمونای قشنگ با معماری قدیمی دارن. تو خیابونا که قدم میزنی یاد 300-400 سال قبل میوفتی. آما دخترای میلانی تو اوپا شهرت دارن و از اقصی نقاط اروپا برای دیدن این گونه از موجودات میلان همواره پذیرای میلیونها توریسته و صد البته توریست ها حق دارن!! سوار قطار هستم و داریم به سرعت به سمت فلورنس میتازیم و من هم دارم داستان می نویسم...
درب کلیسای دوامو که گرفتنش شانس میاره!
No comments:
Post a Comment