27 July 2009

Iran Aziz

دلمان بس تنگید! حوصله مان سر رفت!

ایشالا از فردا سفر طولانی‌ من و مهدی در اروپای شرقی‌ آغاز خواهد شد تا پس از هفته‌ای به موطن عزیز خود برگردیم.  مسیر سفر ما رومانی، بلغارستان و ترکیه بوده که روز ۳ آگوست از استانبول به تهران پرواز کنیم تا بتوانیم هوای پاک وطن را دوباره تنفس کنیم و از تشعشع آفتاب سوزانش روی پوستمان لذت ببریم. عصر هنگام، نسیم خنکی که با نزدیک شدن به شهر کوچکمان که همچون مرواریدی در میان باغ‌ها و سبزه زار‌های اطراف می‌‌درخشد، پر نوازش‌ترین دستی‌ بوده که روی چهرهٔ مان کشیده می‌‌شده. این مروارید بخشنده هرگز زیبایی‌ طبیعتش را از ما دریغ نکرده.  دیدار مجدد دوستان و سادگی‌ و صمیمیت‌شان را عشق است! صدای خنده‌ها و صحبت‌های مردم با لهجهٔ شیرین را عشق است! آفتاب سوزن تابستان و گرد و خاک صحرا‌ها و انگور و گردوی باغ‌ها را عشق است! این‌ها چیز‌هایی‌ است که در مناظر کوه‌های الپ، دهکده‌های ایتالیا بر فراز کوه ها، دریاچه‌های سویس، ساختمان‌های پاریس مادرید و پراگ، آسمان خراش‌های برلین و وین، کانال‌های آب آمستردام، مناظر ساحلی رود دانوب، جزیره‌های یونان و اتن، قدمت کرت،  عظمت رم و استانبول، دشت‌های سبز دانمارک و سواحل قبرس پیدا نمی‌شود و فقط در ابهر عزیز یافت می‌‌شود...

پس، بابا، ابهر را کلا عشق است!



2 comments:

rabbi.prof said...

آف کورس که عشق است ابهر
ولی در مورد گردو زرد آلو و سایر دوستان به اطلاع میرساند که دچار شخته!! شده اند فلذا استومک مبارک را با مواد شوینده دلخواه بشویید.

به امید خدا همیشه عاشق باشید.

Zeinab said...

ta hala chonin ta'abire zibayi az shahre kochikemoon nashnide boodam. Delam kheili baraye Abhar tang shode. Ba in tosifat ham dige ashkam dar oomad.
Inja, yani Ottawa kheili zibast. shayad beshe goft zibatarin jayi ke man ta hala didam, ama be ghole shoma Abhar chize digarist. ABHAR RA ESHGH AST!!!